نسخه جدید شعر دو کاج، یادی از ایام گذشته
شعر دو کاج، یادی از ایام گذشته
________________________________
این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
یکی از روزهای سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
ریشههایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم
بینوا راسپس تکانی داد یار بیرحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند
--------------------
و حال نسخه جدید این شعر زیبا
دو کاج از همان شاعر دوکاج
در كنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو كاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد
یكی از كاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل كن
ریشههایم ز خاك بیرون است چند روزی مرا تحمل كن
كاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیدهي ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوهي کاجها فرو می ریخت دانهها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
شاعر: محمد جواد محبت، همان شاعر دوکاج
________________________________
این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
یکی از روزهای سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
ریشههایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم
بینوا راسپس تکانی داد یار بیرحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند
--------------------
و حال نسخه جدید این شعر زیبا
دو کاج از همان شاعر دوکاج
در كنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو كاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد
یكی از كاجها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل كن
ریشههایم ز خاك بیرون است چند روزی مرا تحمل كن
كاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیدهي ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوهي کاجها فرو می ریخت دانهها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
شاعر: محمد جواد محبت، همان شاعر دوکاج
اشتراک در:
پستها (Atom)