آگهی جذب سرمایه
در آمریکا طرز لباس پوشیدن و وضع ظاهری افراد نقش بسزایی در قضاوت اطرافیان دارد،
سالها پیش عکسی را که در زیر مشاهده مینمایید انتشار یافت و گفته شده بود که این یازده نفر
قصد راه اندازی یک شرکت را دارند و از علاقمندان به سرمایه گذاری خواسته بودند در صورت تمایل
از یک دلار تا یک میلیون دلار میتوانند در این شرکت سرمایه گذاری نمایند ولی پس از گذشت یک سال
حتی یک نفر هم حاضر به سرمایه گذاری در این شرکت در شرف تاسیس نشد به نظر شما آیا شرکتی که
این افراد تاسیس کرده اند به موفقیتی دست خواهد یافت ؟
سالها پیش عکسی را که در زیر مشاهده مینمایید انتشار یافت و گفته شده بود که این یازده نفر
قصد راه اندازی یک شرکت را دارند و از علاقمندان به سرمایه گذاری خواسته بودند در صورت تمایل
از یک دلار تا یک میلیون دلار میتوانند در این شرکت سرمایه گذاری نمایند ولی پس از گذشت یک سال
حتی یک نفر هم حاضر به سرمایه گذاری در این شرکت در شرف تاسیس نشد به نظر شما آیا شرکتی که
این افراد تاسیس کرده اند به موفقیتی دست خواهد یافت ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جالب است بدانید عکس بالا چند وقت پیش در اینترنت و توسط مالکین شرکت منتشر گردید،
این عکس که مربوط به دهه هشتاد میباشد موسسین بزرگترین و پولدارترین شرکت جهان یعنی مایکروسافت را نشان میدهد
نفر سمت چپ در پائین ترین ردیف متعلق به یکی از ثروتمندترین افراد جهان یعنی بیل گیتس در نوجوانی است
این عکس که مربوط به دهه هشتاد میباشد موسسین بزرگترین و پولدارترین شرکت جهان یعنی مایکروسافت را نشان میدهد
نفر سمت چپ در پائین ترین ردیف متعلق به یکی از ثروتمندترین افراد جهان یعنی بیل گیتس در نوجوانی است
یک شاهکار مجسمه سازی است
تصاویر زیر در نگاه اول شاید فتوشاپ به نظر بیاید , اما واقعیت این است که این یک شاهکار مجسمه سازی است . خالق این اثر ، یک نقاش و مجسمه ساز هنگ کنگی است که این اثر را با الهام گرفتن از مخلوط قهوه و چای به وجود آورده است
این اثر هم اکنون در موزه هنری هنگ کنگ واقع در نزدیکی فرودگاه بین المللی این شهر در معرض نمایش همگان قرار دارد
در چین قهوه و چای نماد عشق و ازدواج است
این اثر هم اکنون در موزه هنری هنگ کنگ واقع در نزدیکی فرودگاه بین المللی این شهر در معرض نمایش همگان قرار دارد
در چین قهوه و چای نماد عشق و ازدواج است
طنز سیاه
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش ..... همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی بدم ننه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همينو گوشت بده ننه
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فقط اشغال گوشت میشه ننه ، بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه!
قصاب اشغال گوشتهای اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سگ؟
جوون گفت اره ..... سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره ..... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟
پیرزن گفت: ميخوره دیگه ننه ..... شیکم گشنه سنگم ميخوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش ميگن توله سگ دوپا ننه ..... اینا رو برا بچههام ميخام ابگوشت بار بذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تو مگه اینارو برا سگت نگرفته بودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غذای سگ نميخوريم ننه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش ..... همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت: چی بدم ننه ؟
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همينو گوشت بده ننه
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تومن فقط اشغال گوشت میشه ننه ، بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه!
قصاب اشغال گوشتهای اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد گفت: اینارو واسه سگت میخوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سگ؟
جوون گفت اره ..... سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره ..... سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟
پیرزن گفت: ميخوره دیگه ننه ..... شیکم گشنه سنگم ميخوره .....
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش ميگن توله سگ دوپا ننه ..... اینا رو برا بچههام ميخام ابگوشت بار بذارم!
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....
پیرزن بهش گفت: تو مگه اینارو برا سگت نگرفته بودی؟
جوون گفت: چرا
پیرزن گفت ما غذای سگ نميخوريم ننه .....
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت
وعده لباس گرم
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. |
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.
وقتی اجازه دادم پسرم فیش حقوق آخر ماه منو ببینه
وقتی اجازه دادم پسرم فیش حقوق آخر ماه منو ببینه
عکس العمل عجیبی نشون داد
اشتراک در:
پستها (Atom)